امام حسین لحظات اخر مرگ خود چه گفت؟
حسین داغ لحظه ای سرکشی و شکایت از خداوند را بر دل شیطان نهاد! صبر با حسین معنا پیدا کرد
بزرگ نعمتی است؛رضا دربرابر سرنوشت… باید حسین باشی تا بتوانی در برابر مرگ ناجوانمردانه مادر ، خدا را شکر بگویی
حسین ۷ ساله بود که داغ مرگ مادر را بر دوش میکشید…
بعد از مرگ مادر ستم ها دید در حق پدر.
دست تقدیر حسین را در ۳۶ سالگی از پدر محروم ساخت.
۴۶ ساله بود که تکه تکه شدن جگر بردار را دید.
با چشمان خود غریبی برادر را حتی در خانه خود دید.
حسین ۵۷ ساله بود که با لبان تشنه؛ عالم را متحیر خود ساخت و با خون خود درخت اسلام را جانی دوباره بخشید…
غوغایی به پا بود…
ایشان خسته شدند، لحظه ای برای استراحت ایستادند، ملعونی سنگی پرتاب نمود و پیشانی مبارک حضرت را شکست، پس از اصابت سنگ به پیشانی امام(ع) ، حضرت پیراهن را بالا زدند تا خون پیشانی راپاک کنند.
در این لحظه حرمله تیر سه شعبه ای به سمت حضرت رها کرد و تیر به سینه حضرت نشست. آنگاه امام(ع) سر به آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا ! تو می دانی این لشکر کسی را می کشند که جز او پسر دختر پیامبری بر روی زمین نیست.» مدتی پیکر نیمه جان امام روزی زمین افتاده بود و کسی جرئت نزدیک شدن به آن ذات نورانی را نداشت.
هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم…و چنین با خدا نجوا می کرد:
الهی رضا برضائک خدای من راضی به رضای تو هستم
صبرا علی بلائک بر بلاو ازمایشت صبر می کنم
تسلیما لامرک تسلیم امرت هستم
لامعبود سوائک معبودی جز تو ندارم
یا غیاث المستغیثین . . . .ای فریاد رس فریاد خواهان
الله اکبر از این بندگی! مگر میشود در چنین مصیبتی باز هم دم از رضایت زد؟
چنین حسینی لایق امامت نبود؟؟ چنین حسینی لایق این نیست که نور چشم پیامبر شود؟
باید حسین باشی تا بتوانی اینگونه باشی!
امام حسین چرا آن جملات را در نهایت سختی برزبان آورد؟
حسین برای خداوند اثبات شده بود. اگر چنین جملاتی را هم برزبان جاری نمیکرد بازهم خدا قبولش داشت… اما حسین سفینة النجات است. ایشان با این جملات صبر و رضا در برابر سرنوشت را به اموخت
درس امامت را آموخته ای؟ حسین در لحظات مرگ هم به یاد شیعیان بعد از خود بود. اما شما چه؟به یادش هستید؟
حسین خواست تا شیعیانش گرفتار کفر و شکایت نشوند…
یا حسین (ع)
منبع : دارالشیعه